جهت اطلاع!

اکتبر 10, 2010 at 8:09 ب.ظ. (دانشگاه)

توضیح: این مطلب خیلی با فضای وبلاگ تناسب نداشت اما چه کنیم که راه دیگری برای گفتن(!) نیافتیم.

در این چند هفته، تعداد کثیری را دیده ام که در رابطه با فراماسونری، دجال، صهیونیسم و ارتباط آنها در حال اظهار نظر بودند. شاید این فضا متأثر از مستند چهل و چند قسمتی ظهور باشد که علی رغم اشکالات بسیاری که به این مجموعه وارد است (از جمله تکیه بر روایات اهل تسنن و محور قرار دادن دجال و بارز کردن آن در مقابل سفیانی که کاملا با روایات شیعی زاویه دارد و غلو در مورد شیطان و بزرگ کردن آن)، با توسل به فضای فانتزی بحث فراماسونری، در تحریک دوستان موفق بود.

اما قضیه جدی تر از این بود، رسیدیم به سال تحصیلی جدید و با کلی تبلیغات از نوع کاغذی در اندازه و رنگ های مختلف و به صورت دستی و کامپیوتری و ایمیل و اس ام اس و… مواجه شدیم که بعضی شان جدا فکرم را به خود مشغول کرده است: صهیونیسم شناسی، صهیونیسم و خطر آن در جهان امروز، دوره آموزشی معارف مهدویت، کارگاه مهدویت و…

آنچه در آنالیز ذهنی این اتفاقات به دست آمد، کمی آزار دهنده است حتی برای خودم؛ ولی چه کنیم که فقط باید گفت!

نمی دانم من راه را گم کرده ام یا دوستان راه را یافته اند! اما این را می توانم حس کنم که جریان باطل یا به عبارت بهتر، باطل، از ویژگی تکثر خود بسیار بهره برده و در حال مدسازی و تکثیر سایه است. هر کدام از ما هم که به ظن خود حساس ترین نقطه را یافته ایم در حال شناخت ابعاد سایه و صرف انرژی و وقت و خرج تقوا(!) هستیم آن هم بدون توجه به کلان مسئله و سیر حرکت و فریب دشمن و غافل از نقش ترسیم شده ای که برایمان وظیفه و حجت است.

صهیونیسم و خطر آن در جهان امروز! چه ترکیب آزار دهنده ای ست. انگار می خواهیم بگوییم آتش و خطر آن برای انسان امروز!

شاید بهتر بود هدف این نوع جلسات و دایره مخاطب آن معلوم می شد تا این چنین از اعتبار مجموعه نکاهیم. البته تا جایی که به خاطر دارم، اعتراض به این مسئله از سه سال پیش یعنی برگزاری جلسه 16 نفره آقای شریعتمداری در آمفی تئاتر تا به حال معمول بوده ولی متأسفانه همان روند همچنان ادامه دارد و منحصر به دوره خاص یا برادران و خواهران نیست.

نمی دانم این نوع جلسات و کلاس ها و یا بحث ها معرفت زا هست یا نیست اما به نظر می رسد لااقل کمی زیاد(!) اغفال گر است و معرفت کاذب و حتی گاهی توهم ایجاد می کند که بسیار خطرناک است. صهیونیسم و خطرات آن را همه با جان و دل حس می کنند و با آن درگیر هستند حال ما می خواهیم بگوییم «صهیونیسم خیلی خطرناک است ای دانشجوی دانشگاه شریف؛ بفهم بشر!»! آیا زمان کار نرسیده؟ آیا زمان آن نرسیده که به جای بزرگ کردن دشمن و ایجاد و تقویت احساس خوف از آن، به تحریک جبهه خودی برای از بین بردن آن بپردازیم؟!

شاید برگزاری جلسه دعای توسل یا زیارت عاشورا صدها برابر بیشتر از این برنامه ها معرفت ایجاد کند؛ معرفتی که ثبات دارد، معرفتی که با خود حرکت ایجابی دارد و رو به جلو است نه عقب گرد به چند دهه پیش.

خداوند شاهد است که قصد خرده گرفتن به برگزارکنندگان را ندارم چرا که به خوبی به سختی کار و توان اجرایی طاقت فرسای آن واقفم اما فکر می کنم این برنامه ها و رویه های پیش گرفته شده نیز نمود عملی و پاسخی دندان شکن(!) به بحث های پوچ و بی نتیجه فمنیسم اسلامی، چادری و… است و ظاهرا دوستان تمایل دارند جزئی تر، دقیق تر و عملیاتی و حجمی تر به این مسئله بپردازند و به عبارتی خود را اثبات کنند. البته باید بگویم که ریشه بسیاری از این بحث ها را سوء تفاهم می دانم هرچند نمی توان اختلافات عمیق فکری را در بعضی موارد نادیده گرفت. کاش روزی می رسید که فارغ از جنسیت و به حسب تناسب و توان هر فرد به استعدادش توجه می شد تا چنین بحث های بیهوده ای که نوعی تقابل و مقابله به مثل مضر برای انقلاب، بسیج و تک تک فعالین است، به وجود نیاید.

و اما در مورد کلاس های مهدویت؛ از دوستان برگزار کننده، شرکت کننده و عمل کننده به شدت التماس دعا داریم و امیدواریم ما نیز روزی به شناخت این عزیزان دست یافته و بصیرت خود را بازیابیم.

پایاپیوند 26 دیدگاه

دوگانگی!

فوریه 6, 2010 at 5:15 ب.ظ. (اجتماعی, دانشگاه)

مدتی است که تصاویری در ذهنم تکرار و تشدید می‌شوند. کودکی که کنار پیاده‌رو زیر تیر چراغ برق نشسته و با نور کم آن، مشق‌هایش را می‌نویسد و با رد شدن هر عابری سر از کتاب برداشته و نگاهش را به چشمان او می‌دوزد تا به عدد کسانی که وزن کرده، یکی اضافه شود. تصویر دختربچه‌ای که از شدت سرما به بانک پناه برده و مشتری فال خود را میان مراجعین بانک می‌جوید. پسربچه‌ای با پلیور نخ‌نما شده در مترو که تجارت آدامس می‌کند! اصلا چرا جای دور برویم؛ در همین سلف دانشگاه خودمان چند نوجوان را که شاید اگر مدرسه می‌رفتند باید کلاس دوم، سوم راهنمایی می‌بودند ولی مشغول کارند و تمامی کودکی‌شان، بازی‌شان و همه تجارت‌شان جمع کردن ظرف غذا است و سر تعداد ظرف‌هایی می‌توانند یکجا حمل کنند، با یکدیگر مسابقه می‌دهند. نمی‌دانم از بد روزگار است که مدتی است با این صحنه‌ها مواجه می‌شوم یا…!

داشتم آمار را مرور می‌کردم: «حدود يك‌ ميليون كودك در ايران كار مي‌كنند. گل‌فروشي در سر چهارراه‌ها، فال‌فروشي داخل مترو، بادكنك‌فروشي‌، زباله‌گردي، واكسي، كارگري كوره‌پزخانه‌ها و مزارع، ترمينال‌ها و…، بيشتر صاحبان اين مشاغل كودكان بين 5 تا 15 سال هستند كه در موضوع كودك بودن و كار مشتركند».

چیزی که بیشتر اذیتم می‌کند، آگهی ترحیم حقوق بشر و سینه‌زدن عده‌ای از دوستانم زیر این علم عزا و اعلامیه است. راستش را بخواهید در شهر ما به «آگهی ترحیم» می‌گویند «اعلامیه»؛ اولین بار هم که اسم «اعلامیه جهانی حقوق بشر» را شنیدم، فکر کردم حتما «حقوق بشر» فوت شده است و به جهت شأن و جایگاه جهانی، برای آن مجلس ترحیم گرفته‌اند. نمی‌دانم شاید هم همان درک اولیه درست بود. چون در این چند سال در جامعه و دانشگاه هر چه از حقوق بشر و مدعیان آن می‌بینم، اظهار همدردی با همان «اعلامیه جهانی حقوق بشر» به جهت گرامیداشت حقوق بشر فقید است. جالب است کسانی که خود باعث و بانی مرگ ناکام جناب «حقوق بشر» بوده‌اند و هستند، حال مدعی شده‌اند و مجلس ختم می‌گیرند.

فکر می‌کنم همه این حرف‌ها فریبی بیش نیست. حتی کلماتی مانند «آزادی»، «مدرنیسم»، «دموکراسی»، «حقوق زنان» و… هم همه تظاهر است و خود این عزیزان به نوشته و قراردادهای خودشان هم عمل نمی‌کنند. اظهارنظرها و حرف‌زدن‌های این دوستان که در دانشگاه ما هم کم نیستند و حتی تشکلی هم داعیه‌دار چنین موضوعی است، صرفا برای موج سواری است.

مدعیان حقوق بشر هر سال و هر ماه و هر روز یک ماده و بند و تبصره از آن را در نشریه و پانل و دیوار و ذهن و قلب‌شان منتشر می‌کنند، ولی کار کردن نوجوان 12-13 ساله را در همین سلف دانشگاه خودمان نمی‌بینند یا می بینند و همانند همان رأی مردم پایین‌شهری نادیده می‌گیرند. این‌ها کشتار دسته‌جمعی و جنایت در غزه و لبنان و یمن و دارفور و عراق، نقض حقوق بشر در گوانتانامو و ابوغریب و هزاران مسئله دیگر را می‌بینند و چشم بر آن می‌بندند که هیچ، حمایت هم می‌کنند! اصلا نمی‌گویند چرا تا ساعت 17 امروز شنبه، 20 هزار نفر بر اثر گرسنگی جان خود را از دست دادند ولی این نظام سرمایه‌داری طرفدار حقوق بشر، برای حفظ اقتصاد انسانی خود، همچنان گندم در دریا می‌ریزد؟ نمی‌گویند گناه مردم غزه چیست که باید در باریکه‌ای حبس شوند و از نظر غذا و دارو در تنگنا و محاصره باشند؟ نمی‌گویند چرا در کنفرانس بین‌المللی افعانستان، کشورهای غربی بودجه‌ای برای کمک به طالبان در نظر گرفتند، مگر امریکا برای نابودی طالبان به افعانستان حمله نکرد؟! مگر بهانه این همه قتل و جنایت، مبارزه با طالبان تروریست نبود؟! نمی‌گویند…

تقریبا همه رفتارهای مدل وطنی این دوستان هم دوگانه و متضاد است. در موسسه گفت‌‌وگوی تمدن‌ها، در مورد حقوق بشر گفت‌و‌گو می‌کنند و اسلام را به خاطر حقوق زن و مجوز تعدد زوجات می‌کوبند در عین حال در همان موسسه نیز حجله برپا می‌کنند! بگذریم از دولت‌مردان متعددالزوجه(!) دولت‌های هفتم و هشتم. البته این‌ها را حرجی نیست چون کارشان تکرار حرف‌های تئورسین‌های خارجی است و از خود نظر و حیفی ندارند. جالب اینجاست که که خانم سادوک و آقای کاپلان در کتاب خود (نسخه 1997) می‌گویند 100 درصد مردان و 60 درصد زنان امریکایی وقتی ازدواج می‌کنند، روابط آزاد جنسی در بیرون از خانواده دارند بعد همین‌ها و عشاق داخلی‌شان، از قضیه تعدد زوجات برای کوبیدن اسلام استفاده می‌کنند.

راستی بد نیست به سریال‌های شاخص مثل لاست، 24 هم اشاره کنم که قهرمان‌ها در هر سری سیزن چند همسر برای خود برمی‌گزینند!!! یکی از دوستان می‌گفت ما آخرش نفهمیدیم سایر(sawyer) با کیته(Kate) یا جک(Jack)؟!!!

از کجا شروع کردیم و به کجا رسیدیم!

به قول حسن عباسی، «Politics , Policy» فن تسخیر قدرت‌اند نه سیاست. حال اگر ماکیاولیسم به آن اضافه شود از هر راهی برای گرفتن قدرت استفاده می‌کنند تا بلکه رای چند فمینیست و چند جوان ساده را هم با این شعارها و ادعاهای واهی به دست آورند و با خود همراه کنند تا در نظم نوین جهانی هضم شوند!

توضیح: این نوشته را از روی احساسات نوشتم و خیلی پراکنده است؛ کلا خواستم …

پایاپیوند 2 دیدگاه

جنبش دانشجویی اصیل

دسامبر 19, 2009 at 9:06 ب.ظ. (دانشگاه)

توضیح: این مطلب در شماره 22 هفته‌نامه پنجره منتشر شده است.
هفتاد و پنج سال از عمر دانشگاه و نزدیک شش دهه سال از نقطه عطف و مقطع شناخته شده آنچه که اصطلاحا جنبش دانشجويي نامیده می‌شود، یعنی 16 آذر ماه 1332 مي‌گذرد. در طول اين مدت، جنبش دانشجويي فراز و نشيب‌هاي فراواني را گذرانيده است. تأسيس شاخه دانشجويي حزب توده (۱۳۲۲)، واقعه ۱۶ آذر ۱۳۳۲، تسخير سفارت آمريكا در تهران از سوي دانشجويان پيرو خط امام (۱۳۵۸)، انقلاب فرهنگي و تعطيلي دانشگاه‌ها (۱۳۵۹)، دوم خرداد ۷۶، حادثه كوي دانشگاه (۱۳۷۸)، انتخابات دهم ریاست جمهوری، و ده‌ها حادثه تاريخي ديگر، نشانگر اهميت نقش دانشگاه در تحولات جامعه ايران است و شايد اگر كمي در تاريخ جنبش دانشجويي در ايران تأمل كنيم، ويژگي‌هاي بارزي را مشاهده كنيم.

جنبش دانشجويي در كشور ما در تاريخ ثبت شده و شناخته شده‏ خود، شاخصه‌هایي دارد. جنبش دانشجویی هميشه ضد استكبار، ضد سلطه، ضد استبداد، ضد اختناق و به شدت عدالت‌خواه بوده است. این‌ها ویژگی‌های جنبش دانشجوئى در ایران از آغاز است تا امروز.

اما وضعیت فعلی جنبش دانشجویی در ایران؛ با نگرشي كوتاه در تحرکات دانشجويي كنوني در دانشگاه‌ها که به اسم جنبش دانشجویی انجام می‌گیرد، درمي‌يابيم که متأسفانه دیگر نمی‌توان نام جنبش دانشجویی را بر این حرکت‌ها نهاد چراكه نمی‌شود مدعى جنبش دانشجویى بود، اما از شاخصه‌های آن که مانند تار و پود به هم تنیده و فشرده هستند، فاصله گرفت و حتی آن‌ها را انکار کرد. به نظر می‌رسد، عامل جدی که موجب ایجاد چنین توهمی می‌شود، خلأ «بصیرت سیاسی» به عنوان معیار تشخیص است. البته این بصیرت سیاسی خود معلول عامل دیگری است و آن فضای رخوت و بی‌تفاوتی موجود در محیط دانشجویی و نوعی سیاست‌گریزی است که به دیانت‌گریزی منجر می‌شود. این فضا اجازه نمی‌دهد دانشجو به دنبال کسب بصیرت و فهم مسائل برود.

باید گفت که عملكرد راديكال و انحصارطلبانه برخي از گروه‌هاي دانشجويي، عاملي مؤثر در سياست‌گريزي و ایجاد رخوت در دانشجويان است. بسياري از دانشجويان به دليل تبعات و هزينه‌هايي كه اقدامات راديكال اين گروه‌ها در پي داشته، حاضر به فعاليت و ایفای نقش نيستند. تغيير مرام تشکل‌های شاخص، گرایش شدید برخی جریان‌ها به غرب و اسلام‌ستیزی آنان از عوامل مؤثر در ايجاد اين فضا بوده است.

دليل ديگر ایجاد چنین فضایی، غلبه «احساسات» بر «عقلانيت» در فعاليت‌هاي سياسي و اجتماعي دانشجويان است که نتيجه اين جايگزيني بروز رفتارهاي غيرعقلاني و عصبي و تند مي‌باشد. جو کنونی چنان تحت تأثیر احساسات و هیجانات کاذب قرار گرفته است که عملا محیط دانشگاه‌ها به جولان‌گاه احزاب و جریان‌های سیاسی تبدیل شده است و تنش ناشی از این جو به شدت کارکرد دانشگاه را که محیطی برای شنیده شدن نظریات مختلف و تبیین و نقد آن‌هاست، زیر سوال برده است.

البته این مسئله پس از دوم خرداد ۷۶ به وجود آمد. زمانی که برخي جريانات سياسي در جهت چانه‌زني‌هاي سياسي‌شان، نيازمند فشار از پايين بودند و به دليل عدم وجود پايگاه اجتماعي-مردمي، دانشگاه را به محلی برای تاخت و تاز تبدیل کردند و راهبرد تبديل دانشگاه به كلوپ احزاب به شدت از سوي برخي جريانات سياسي دنبال مي‌شد؛ هر چند كه اين راهبرد نتيجه‌اي جز ركود علمي و خمودگي سياسي دانشگاه‌ها نداشت و جرياناتي كه روزي دانشجويان را پياده نظام لشکر خود مي‌دانستند، امروزه ويرانه‌اي علمي و حتي سياسي با نام دانشگاه را به يادگار گذاشته‌اند که سال‌ها تلاش مستمر برای ساختن این ویرانه لازم است. باید توجه کرد که احزاب و سازمان‌هاى سياسى در دنیا، براى رسيدن به قدرت به وجود می‌آیند. به عبارتی مجموعه‏هایى تشكيل مي‌شوند تا قدرت سياسى را در جامعه در دست گيرند و این متفاوت با هدف جنبش دانشجویی است. سازمان‌ها و تشكل‏هاى دانشجویى براى به دست آوردن قدرت تشکیل نمی‌شوند. بلکه براى رسيدن به آرمان‌ها به وجود مى‏آيند كه فراتر از مسئله قدرت سياسى و حكومت است.

تحت تأثیر چنین وضعیتی که ترسیم شد، امروز جریان دانشجویی نشانه حیات و اوج موفقیت خود را در التهاب و ایجاد دوقطبی‌های کاذب می‌داند. این سیاست به این دلیل از سوی افراطیون سازماندهی می‌شود که فضای دوقطبی بهترین زمینه برای فعالیت رادیکال‌هاست. این است که دیگر جنبش دانشجویی و دانشگاه نمی‌تواند آغازگر و مبدأ تحولات باشد و عملا به جایگاهی برای اتلاف انرژی و سرمایه کشور و اصطکاک تبدیل می‌شود.

«پوشيده نيست که دانشجو نقش‏آفرين است؛ هم در زمان حال و هم نسبت به دوران آينده؛ فرداى كشور… دانشگاه مهمترين زيرساخت پيشرفت و توسعه كشور است؛ يعنى هيچ يك از زيرساخت‌هاى گوناگون كشور اهميت و نقش دانشگاه را ندارد؛ چون دانشگاه نيروى انسانى را تربيت می‌كند كه مهمترين سرمايه كشور نيروى انسانى است. از دانشگاه هميشه و در همه جا اين انتظار هست كه محل جوشش و اوج دو جريان حياتى در كشور باشد: اول، جريان علم و تحقيق؛ دوم، جريان آرمان‏گرايى‏ها و آرمان‏خواهى‏ها و هدف‌گذارى‏هاى سياسى و اجتماعى».[1]

عدم ایفای نقش جنبش دانشجویی در تحولات کشور، خسارات جبران ناپذیری را بر کشور تحمیل می‌کند. چنانچه مروری بر حوادث و اتفاقات چند سال اخیر نشان می‌دهد، بدنه دانشجویی و جنبش دانشجویی نتوانسته است به جایگاه حقیقی خود برسد و پیشرو و پیشگام در پیگیری مطالبات مردم و عامل حرکت و پیشرفت کشور باشد.

از تعریف برمی‌آید که جنبش دانشجويي، يك جنبش اجتماعي است؛ پس مطرح نمودن مطالب و دغدغه‌هاي عمده اجتماعي از وظایف آن است و این مقدمه و زمينه انتقاد، اصلاح و انقلاب را فراهم مي آورد. اما آنچه اکنون شاهدیم، اختلاف و تفاوت بارز و ملموس حرکت‌ها و فعالیت‌های دانشجویی با انتظارات توده مردم است. این اختلاف و تفاوت‌ها را به وضوح از ظاهر تا عمق و بطن دغدغه‌ها و احساسات و مطالبات این طیف می توان مشاهده نمود.

برای یافتن دلیل و عامل این شکاف عمیق باید به بستر اولیه و خاستگاه این جنبش و محیط رشد آن رجوع کرد. تأسیس دانشگاه در ایران به این صورتی که فعلا وجود دارد، توسط غرب و با هدف تکمیل سیطره و تسلط همه جانبه صورت گرفت. دانشگاه محلی شد برای تربیت انسان غربی و دستگاهی برای تکثیر و نشر تفکر غرب در راستای پیشبرد اهداف و افزایش دایره قدرت و نفوذ.  نتیجه آن شد که تفکر غرب، روز به روز استیلای خود بر مرجع فکری و مبدأ تحولات یعنی دانشگاه را گسترش داد. تفکری که واژگانی همچون انقلاب فرهنگی -که از حد یک عبارت فراتر نرفت- نیز نتوانست از سرعت آن بکاهد چه آنکه مانع از نفوذ و تکثیر آن شود. البته باید این نکته را نیز ذکر کرد که دانشگاه -که خاستگاه روشنفکران است- همچون صاحبان و مؤسسان‌اش بیمار متولد شد. بیماری که اوضاعش هر روز به وخامت گرایید و نه تعطیلی موقتش مانع از واگیری بیماری مسری آن شد و نه مرهم انقلاب فرهنگی و واحدهای معارف و چه و چه! دانشگاه امروزی ما، ترجمه‌ای است از مدل غربی‌اش که با تاریخ و فرهنگ و نیازهای اجتماعی ما تطابقی ندارد و تلاش جدی و مؤثری هم برای تطبیق آن نشد. این گونه بود که جنبش دانشجویی هم به سمت جدایی از جامعه و رها کردن آرمان‌ها و ارزش‌ها و همچنین فاصله گرفتن از اصول اولیه شکل‌گیری، ترغیب و تشویق و حتی تربیت شد. و در برهه‌هایی به دلایلی که ذکر گردید، به ابزاری برای پیگیری پیاده شدن تفکر غرب بدل گشت.

تاریخ نشان می‌دهد که جنبش دانشجویی در ایران، هر وقت به اصالت خود بازگشته است، مانند آنچه در سال‌هاي نهضت انقلابي امام(ره) در داخل و خارج از کشور رخ داد، سرمنشأ برکات عظيم براي ملت ايران بوده است. و هر وقت از این اصول بنیادی خود فاصله گرفته است، کارآیی خود را از دست داده و فقط اسم جنبش دانشجویی را یدک کشیده است نه ماهیت و محتوای آن را و چه بسیار که خلاف خواست و صلاح مردم و کشور عمل کرده است. بنابر این نکته حائز اهمیت در سیر جنبش دانشجویی، حراست از اصالت جنبش دانشجويي در تاريخ معاصر ايران است.

«تشكل‏هاى دانشجویى مواظب باشند هدف‌هايشان را گم نكنند. هدف‌هاى اصلى تشكل‏هاى دانشجویى همان چيزهایى است كه بر روى طاق بلند جنبش دانشجویى نوشته شده: ضديت با استكبار، كمك به پيشرفت كشور، كمك به اتحاد ملى، كمك به پيشرفت علم، حضور و شركت در مبارزه و پيكار همگانىِ ملت ايران براى غالب آمدن بر توطئه‏ها و بر دشمنى‏ها؛ اين‌ها هدف اصلى است؛ اين را بايد فراموش نكنند».[2]


[1] بیانات رهبر معظم انقلاب در ديدار اساتيد و دانشجويان در دانشگاه علم و صنعت‏، 24/9/1387

[2]همان

پایاپیوند نوشتن دیدگاه