خواص؛ واسطه میان ولیّ و عوام *

دسامبر 31, 2009 at 3:38 ق.ظ. (دیگر)

سوال رایجی میان توده مردم و حتی قشر عظیمی از نخبگان به ظاهر خواص وجود دارد و آن اینست که اگر رهبری، فردی عالم، عادل، توانمند و لایق این مسئولیت است، پس چرا مشکلات جامعه حل نمی‌شود؟ مگر رهبری نمی‌داند و نمی‌بیند که این همه ظلم و بی‌عدالتی در جامعه است؟ مگر رهبری از فشار بر مردم و سختی کشیدن آنها آگاه نیست؟ مگر رهبری از فساد و قانون‌گریزی در سطح کلان کشور اطلاع ندارد؟ مگر رهبری بر بسیاری از مسائل پشت‌پرده اشراف ندارد؟ مگر…

در این نوشتار برآنیم تا در حد وسع به این سوال بپردازیم و جایگاه و نقش عوام، خواص، و رهبری و ولی را در اداره جامعه اسلامی تبیین کنیم که لازمه این مقصود، ترسیم تصویری از نظام ولایی و چارچوب‌ها و محدودیت‌های آن است.

باید گفت برخلاف تصور عمومی و روال حکومت‌های موجود در جهان، هدف غایی در حکومت ولایی که متأثر از دین مبین اسلام است، تأمین منافع اولیه نیست. بلکه اگر حکومت به هدف اصلی که همانا رساندن انسان‌ها به خداست، برسد، تأمین منافع نیز صورت می‌گیرد. پس قدرت‌هایی که هدف آنها رساندن انسان و قدرت به خدا نیست و اصطلاحا طاغوت نامیده می‌شوند، اساسا حتی منافع را هم نمی‌توانند تأمین کنند و نتیجه قطعی آنها ظلم است. اتفاق نظر جوامع بشری بر روی این موضوع و روشن شدن ماهیت این‌گونه قدرت‌ها، آمادگی لازم برای پذیرش حکومت حق را پدید خواهد آورد و زمینه‌ساز ظهور خواهد بود.

بدیهی است که در سیستم الهی که هدف آن همانطور که گفته شد، بلند و مقدس است، مسیر حرکت و اعمال قدرت نیز باید مبتنی بر اصول و چارچوب‌هایی باشد که رسیدن به هدف را محقق سازد و ولی در این نظام باید محدودیت‌هایی را رعایت کند. ولی خدا در اداره جامعه پنج محدودیت دارد:

  • محدودیت در تبلیغات،
  • محدودیت در سیاسی کاری،
  • محدودیت در اعمال زور،
  • محدودیت در اعمال قانون،
  • محدودیت در استفاده از پول

پس باید گفت ولایت کاملا متفاوت با مدیریت معمول و مرسوم در جوامع جهانی است و اساسا نمی‌توان انتظارات بی‌حد و حصر از ولی جامعه اسلامی داشت چراکه عدول از این خط قرمزها عدول از اسلام و فرمان خدا محسوب می‌شود.

مهم‌ترین نتیجه رعایت این محدودیت‌ها در اداره جامعه اسلامی، احترام به انسانیت و حفظ شأن و منزلت تک‌تک اعضای آن جامعه است. درست است که مردم انتظار دارند ولی فقیه به جای اندیشه و فکر مردم قرار بگیرد و خرابی‌های جامعه را اصلاح کند، ولی در مدل اسلامی اداره، مشی این‌گونه نیست و حتی پیامبر(ص) و امیرالمومنین(ع) نیز این چنین عمل نمی‌کردند. چراکه در جامعه اسلامی مردم باید خود بفهمند. اصلا منش اسلام بر اینست که مردم را به سطح آگاهی و شعور بالا برساند تا خودشان به حقیقت برسند و این حقیقت در جسم و روح آنان تثبیت شود. بدیهی است که ولایت در این پروسه، خیلی جلوتر از فهم مردم حرکت نمی‌کند چون بناست کرامت انسانی را حفظ کند و بدین ترتیب می‌توان گفت در واقع ولایت می‌آید تا استقلال انسان‌ها را تأمین کند.

«دوران جمهورى اسلامى یعنى دوران حاكمیت آن كسانى كه از مردمند، با مردمند، منتخب مردمند، در كنار مردمند، رفتارشان شبیه رفتار مردم است. این، معناى مردمى است. مردمى است، یعنى باید به عقاید مردم، به حیثیت مردم، به هویت مردم، به شخصیت مردم، به كرامت مردم اهمیت گذاشته بشود. اینها مردمى است».[1]

با یک مثال بحث را پیش می‌گیریم تا درک این موضوع آسان‌تر شود. یک سوال؛ چرا در قرآن نام امامان بزرگوار نیامده است؟ مگر شأن امیرالمومنین(ع) بالاتر از بسیاری انبیا نیست؟ مگر نمی‌شد با ذکر نام ایشان، از بسیاری از انحرافات اسلام جلوگیری نمود؟ مگر…

در جواب این سوال نیز باید به همان اصل احترام به منزلت انسانی رجوع کرد. در منطق الهی و اسلامی، اطلاع‌رسانی زیادی و سهل‌الوصول و در دسترس بودن همه حقایق و معارف، بی‌احترامی به عقل شعور انسان‌هاست و نوعی تحقیر محسوب می‌شود. می‌توان این اصل را در جای جای قرآن و زندگی پیامبران و امامان به وضوح دید و احساس کرد. به گونه‌ای که حتی پیامبرانی هم که به اذن پروردگار، قدرت مافوق انسانی داشته‌اند، حق نداشتند بدون دخالت آگاهی انسان، بر روح انسان تأثیر بگذارند چراکه این کار بی‌احترامی به انسان‌هاست. احترام به انسانیت اینست که حتی در راستای خدا و دین خدا هم مردم را فریب ندهید.

حال بنا بر آنچه گفته شد، سوال اساسی اینجاست که چرا با وجود این همه محدودیت و بسته بودن دست ولی، ما ادعا داریم که حکومت امام زمان(عج) موفق خواهد بود و دوام خواهد داشت؟ چه دلیلی بر استقرار و تثبیت حکومت مهدوی وجود دارد در صورتی که ایشان بناست در حکومت چارچوب‌هایی را رعایت کنند که عملا از بسیاری از سیستم‌های موجود فعلی در جهان هم که قادر به اداره جامعه نیستند، قدرت کمتری خواهند داشت؟

باید گفت در زمان حکومت حضرت ولی عصر(عج) مردم روشن خواهند بود یعنی از نظر آگاهی در حالتی خوب و قابل قبول قرار خواهند داشت که این هم به دلیل وجود عده‌ای با سطح فهم، درک و شعور بالا در کنار امام است. یعنی خواصی که وظیفه پیشگامی در بینش‌دهی به مردم را به نحو احسن انجام می‌دهند. و این گونه است که چنین جامعه و حکومتی دوام پیدا می‌کند.

در نظام ولایی، اطرافیان باید طاقت مظلومیت رهبر جامعه اسلامی را داشته باشند و حتی مظلومیت ولی را به خود بخرند و فدا شوند. اگر قرار است کسی از چشم مردم بیافتد، علی به جای نبی از چشم می‌افتد؛ بعدها هم شخصیتی به عظمت فاطمه زهرا(س)، فدای علی می‌شود. چنین است که خواص جامعه باید ولی را یاری کنند تا جامعه به هدف متعالی رهنمون شود.

پس مشکل و چالش اساسی در چنین نظامی، کارکرد طبقه‌ای به نام خواص است. برای عمل به وظیفه در این طبقه، از خود گذشتگی بسیار و گاهی فدا شدن در این مسیر نیاز است. و معمولا چون خواص در انجام این امر خطیر دچار تزلزل می‌شوند، ولی تنها می‌ماند.

«عمل نكردن و نشناختن وظايف خواص طرفدار حق است كه مي تواند جامعه اسلامي را به جائي برساند كه در تاريخ نمونه شهادت اباعبدالله الحسين(ع) نمونه بي‌نظير و تأسف برانگيز آن است».

در زمان امیرالمومنین(ع) ایشان کارهایی انجام می‌داد که مردم حکمت آن را نمی‌دانستند. ضرورت آن همه احترام به مردم، قابل فهم نبود. مردم احساس ظرافت‌های ایشان را درک نمی‌کردند. این چنین است که عموم مردم ظرورت همت بلند، دقت نظر، و لطافت‌ها و ظرافت‌های امر ولایت را که ناشی از رعایت حرمت و کرامت انسانی است، حس نمی‌کنند که در نتیجه ولی غریب می‌شود و جامعه دچار مشکلات فراوان می‌گردد.

«اكثر خواص دوران اميرالمؤمنين(ع)، خواص طرفدار حق، يعني كساني كه حق را مي‌شناختند، كساني بودند كه دنيا را بر آخرت ترجيح مي‌دادند. نتيجه اين شد كه اميرالمومنين(ع) مجبور شد 3 جنگ راه بياندازد! عمر 4 سال و 9 ماه حكومت خود را، دايماً در اين جنگ‌ها بگذراند! آخرش هم به دست يكي از آن آدم‌هاي خبيث، به شهادت برسد».[2]

باید به این نکته اشاره کرد که در حکومت ولایی، اگر خواص سختی تحمل کنند و به تکلیف عمل نمایند، مردم سختی نمی‌کشند و اصلا سختی‌ای نیست که متحمل شوند؛ اما اگر خدای ناکرده این گونه نشد، جامعه به بلا گرفتار خواهد آمد. مثلا اگر در قضیه سلمان رشدی، خواص، عموم مردم را با ولی همراه نمی‌کردند، ولی تنها می‌ماند و جامعه ما دچار فلاکت‌های بسیاری می‌شد که اثر وضعی کوتاهی خواص و عدم همراهی عوام است.

حال باید دید خواص چگونه می‌توانند در انجام تکلیف موفق شوند؟

علی(ع) در خطبه 173 نهج‌البلاغه می‌فرمایند: «الا و لا یحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر و العلم بمواضع الحق». این بیرق را بر دوش نكشد، مگر كسی كه از بینش و شكیبایی و آگاهی به جایگاه‌های حق برخوردار باشد.

پس اصل بر بصیرت و آگاهی نسبت به حق است. مشخصه اصلی خواص، بصیرت است. اگر احیانا عنصر بصیرت در خواص افول کرد، آن وقت است که فضا غبارآلود می‌شود و فتنه موثر واقع می‌گردد. در این فضا، تشخیص حق و باطل دشوار است و دشمن به راحتی می‌تواند از بی‌بصیرتی خواص جناح حق استفاده کند و اهدافش را پیش ببرد.

«…نگذارید دشمنان از بى‌بصیرتى ما استفاده كنند؛ دشمن به شكل دوست جلوه كند، حقیقت به شكل باطل و باطل در لباس حقیقت. امیرالمؤمنین در یك خطبه‌اى از جمله مهمترین مشكلات جامعه همین را می‌شمارد: «انّما بدء الوقوع الفتن اهواء تتّبع و احكام تبتدع یخالف فیها كتاب اللَّه». در همین خطبه، امیرالمؤمنین می‌فرماید: اگر حق به طور واضح در مقابل مردم آشكار و ظاهر بشود، كسى نمی تواند زبان علیه حق باز كند. اگر باطل هم خودش را به طور آشكار نشان بدهد، مردم به سمت باطل نخواهند رفت. «و لكن یؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان». آن كسانى كه مردم را می‌‌خواهند گمراه بكنند، باطل را به صورت خالص نمى‌آورند؛ باطل و حق را آمیخته می‌كنند، ممزوج می‌كنند، آن وقت نتیجه این می‌شود كه «فهنالك یستولى الشّیطان على اولیائه»؛ حق، براى طرفداران حق هم مشتبه می‌شود. این است كه بصیرت می‌شود اولین وظیفه ما. نگذاریم حق و باطل مشتبه بشود».[3]

«بصیرت وقتى بود، غبارآلودگى فتنه نمی‌تواند آنها را گمراه كند، آنها را به اشتباه بیاندازد. اگر بصیرت نبود، انسان ولو با نیت خوب، گاهى در راه بد قدم می‌گذارد… در زندگىِ پیچیده اجتماعىِ امروز، بدون بصیرت نمی‌شود حركت كرد. جوان‌ها باید فكر كنند، بیاندیشند، بصیرت خودشان را افزایش بدهند. معلمان روحانى، متعهدان موجود در جامعه ما از اهل سواد و فرهنگ، از دانشگاهى و حوزوى، باید به مسئله بصیرت اهمیت بدهند؛ بصیرت در هدف، بصیرت در وسیله، بصیرت در شناخت دشمن، بصیرت در شناخت موانع راه، بصیرت در شناخت راه‌هاى جلوگیرى از این موانع و برداشتن این موانع؛ این بصیرت‌ها لازم است. وقتى بصیرت بود، آن‌وقت شما می‌دانید با كى طرفید، ابزار لازم را با خودتان برمی‌دارید… بصیرت یعنى اینكه بدانید چه می‌خواهید، تا بدانید چه باید با خودتان داشته باشید».[4]

باید گفت در طول تاريخ شاهد خواصي بوديم كه در زمان لازم وارد ميدان شده و به درستي به وظيفه خود عمل كرده‌اند و مسير تاريخ را در راه درست حفظ كرده‌اند اما در مقابل خواصي نيز وجود داشتند كه در موقع لزوم به وظايف خود عمل نكرده و باعث تغيير مسير تاريخ شده‌اند. و این نشان دهنده اهمیت این طبقه و کارکرد آن است.

«یك وقت، يك حركت بجا، تاريخ را نجات مي دهد. گاهي يك حركت نابجا كه ناشي از ترس و ضعف و دنيا طلبي و حرص به زنده ماندن است، تاريخ را در ورطه گمراهي مي غلطاند… تصميم گيري خواص در وقت لازم، تشخيص خواص در وقت لازم، گذشت خواص از دنيا در لحظه لازم، اقدام خواص براي خدا در لحظه لازم، اينهاست كه تاريخ را نجات مي‌دهد، ارزش‌ها را نجات مي‌دهد، ارزش‌ها را حفظ مي‌كند. بايد در لحظه لازم، حركت لازم را انجام داد. اگر وقت گذشت، ديگر فايده ندارد».[5]

بی‌تردید نقش کلیدی و خواص در نظام ولایی و تأثیر بی‌بدیل این گروه در پیشبرد اهداف نظام غیرقابل انکار است. روشن است که اگر خواص به وظیفه و تکلیف عمل نکنند، از یک سو عوام و توده مردم دچار محنت و سختی خواهند شد و از سوی دیگر ولی جامعه اسلامی غریب خواهد شد و این یعنی مردودی خواص و نابودی جامعه. بی‌گمان تقویت عنصر بصیرت همراه با صبر، تنها عامل پیشگیری از این واقعه تلخ است.

«وقتي كه از خون ترسيديم، از آبرو ترسيديم، از پول ترسيديم، به خاطر خانواده ترسيديم، به خاطر دوستان ترسيديم، به خاطر راحتي و عيش خودمان ترسيديم، به خاطر پيدا كردن كاسبي، براي پيدا كردن يك خانه داراي يك اتاق بيشتر از خانه قبلي، وقتي به خاطر اين چيزها حركت نكرديم، بله، معلوم است، 10 نفر مثل امام حسين هم كه بيايند و سر راه قرار بگيرند، همه شهيد خواهند شد». [6]


[*] این نوشتار و سیر موضوع آن متأثر از مجموعه بحث‌هایی تحت عنوان «اسرار ولایت» از حجت‌الاسلام علیرضا پناهیان است. در ضمن در سومین شماره از سری جدید نشریه بهاران چاپ شده است.


[1] بیانات مقام معظم رهبری در دیدار عمومى مردم چالوس و نوشهر، 15/7/1388

[2] بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله، 20/3/1375

[3] بیانات مقام معظم رهبری در دیدار عمومى مردم چالوس و نوشهر، 15/7/1388

[4] همان

[5] بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله، 20/3/1375

[6] همان

پایاپیوند نوشتن دیدگاه

حاصل عمر امام و خیانت به اسلام

دسامبر 23, 2009 at 12:15 ب.ظ. (تاریخ)

توضیح: این مطلب را در شهریور ماه برای ایران نوشته ام که به تناسب ایام بدون تغییر در وبلاگ منتشر می شود.

اگر بخواهيم بجز امام (ره) در ميان بزرگاني که در دوران رژيم منحوس پهلوي، اقدام به مبارزه با رژيم کردند و به اين سبب گرفتار مصايب سخت، سنگين و طولاني شدند، چند نفر را به عنوان شاخصان اصلي پيدا کنيم قطعاً مي‌بايست نام حسینعلی منتظري را در زمره نخستين افراد انتخاب شده قرار داد. وی سابقه‌ای طولاني در مبارزه با رژيم شاهنشاهي داشت و سرسختي‌هاي وي در اين راه حاکي از شجاعت او در امر مبارزه بود. منتظری از جمله افرادي بود که در امور فقهي از تبحر خاص و قابل توجهي برخوردار بود به گونه‌ای که این امر، جایگاه خاصی را در حوزه برای او ایجاد کرده بود. از دیگر مسايلي که در گذشته با نام و ياد منتظری پيوند خورده بود، شهرت و اعتباري بود که از رهگذر توجه شخصيت‌ها در سال‌هاي اول انقلاب نسبت به وي، براي او حاصل شد. به نحوي که در تمام کشور عکس‌هاي منتظری به همراه گزيده سخنانش در منظر و نگاه مردم قرار داشت و همين توجه به ويژه از سوي شخصيت‌ها، وي را تا جايگاه قائم‌مقامي حضرت امام(ره) ارتقا داد.

اما چه چیز باعث شد تا شخصی با این جایگاه و مرتبه که امام امت حاصل عمرش می‌نامید، در چنین منجلابی که به سقوطش منجر شد، گرفتار آید؟! چه چیز باعث شد که وی در جایگاه دفاع از لیبرال‌ها و منافقین، در خدمت استکبار قرار گیرد؟!

از بررسي مجموعه رفتارهاي آقاي منتظري خصوصاً از سال 63 به بعد و به ويژه در رابطه با پرونده مهدي هاشمي و به طور مشخص در برخوردهاي وي با نظام پس از اعدام مهدي هاشمي، به روشني مي‌توان تبلور صفات رذيله‌ای همچون لجاجت، خودمحوري، غرور، تاثيرپذيري و بهانه‌جويي را در گفتار و رفتار وي مشاهده کرد که به مرور گسترش یافت و به صفات غالب او تبدیل گشت. به گونه‌ای که همین امربه علت بسیاری از اتفاقات چه قبل از عزل و چه بعد از آن تبدیل گشت.

منتظري با اصول و پيچيدگي‌هاي دوران مبارز خوب آشنا بود و در نتيجه توانست با اتکا به برخي از خصيصه‌هاي مثبت، با تمام قدرت و توان در مقابل رژيم پهلوي بايستد و سختي‌ها، اهانت‌ها، زندان‌ها، آوارگي‌ها را به خوبي تحمل کند و چهره روشني از خود ارائه دهد. اما متأسفانه وي در دوران استقرار نظام نتوانست حتي الفباي تداوم انقلاب را فرا بگیرد. به سبب فقدان بصیرت و بینش -در کنار ظهور صفات مذموم دروني- فاصله وي با امام (ره) که به قواعد دوران استقرار نيز مطلع بودند، روز به روز بيشتر مي‌شد. همين بي‌خبري آقاي منتظري از قواعد حاکم بر دوران استقرار نظام اسلامی، طمع دشمنان انقلاب را نسبت به وي برانگيخت و در نهايت آنها را در هدف خود موفق کرد تا آنجا که حتي امام (ره) نيز با تمام تلاشي که به منظور کمک به آقاي منتظري به کار گرفت نتوانست او را نجات دهد و سرانجام با بیان اینکه وی صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست داده است، عزل قائم مقام رهبری را به صلاح نظام اسلامی تشخیص داد.

اما نکته دیگری که باید ذکر کرد، اینست که به اقرار آگاهان، اگر چه حضرت امام، از اين «واقعه تلخ» بيش از همه حوادث انقلاب صدمه ديدند اما ایشان در قبال همه حرمت شکني‌هاي «حاصل عمرش»، عزل را صرفاً عدم توانايي‌هايي لازم عنوان کردند. چرا که بدون شک اگر مواضع غلط آقاي منتظري در طول سال‌هاي پس از رحلت حضرت امام مشاهده نمي‌شد همانند تعبیر امام راحل، به ايشان همچنان از ديد فقيهي نگريسته مي‌شد که حوزه‌هاي علميه مي‌بايستي از وجودش بهره‌هاي لازم را ببرد. اما اتخاذ مواضع ناصواب و ادامه مسیر غلط، شرايطي را فراهم کرد که مسأله‌اي فراتر از سطحي‌نگري و ساده‌انديشي بود. با اين نگاه اگر چه سطحي‌نگري نقطه آغاز لغزش منتظری بود اما سقوط وي از جاي ديگري شکل گرفته است.

عزل منتظري از سوي حضرت امام(ره) آن هم با آن لحن بسيار تند و خشن تمام بناي مستحکمي که آقاي منتظري در گذشته‌هاي دور در ابعاد مختلف براي بر پا کردن آن زحمت‌هاي طاقت‌فرسايي را متحمل شده بود، در آستانه فرو ريختن قرار داد. به عبارت ديگر حاصل و هستي يک عمر تلاش سياسي، اجتماعي، علمي و فرهنگي در معرض نابودی و تبديل شدن به هیچ بود. آقاي منتظري براي نجات هستي معنوي خود تنها يک راه داشت و آن هم گوش کردن به نصيحت آن بزرگوار بود که به درس و بحث بپردازد و با مسايل سياسي کاري نداشته باشد اما او در پاسخ به اين نصيحت مشفقانه، اگر چه با زيرکي، در ظاهر مسأله را تمام شده وانمود کرد و خود را از آتش خشم الهي امام رهانيد، اما در خفا پا در مسيري گذاشت که در نهايت منجر به ويراني بنايي شد که يادگار يک عمر تلاش و مجاهدت در راه خدا بود. طي کردن اين مسير خانمان‌سوز در يک مدت کوتاه و يا به صورت ناگهاني انجام نپذيرفت بلکه عوامل متعدد دیگری در خارج از شخصيت آقاي منتظري با ويژگي‌هاي شخصيت او و عملکرد دوران قبل از عزلش تلفيق شدند و رسوايي جبران‌ناپذيري را در سرنوشت آقاي منتظري رقم زدند که هنوز هم شاهد ادامه آن هستیم و این مایه عبرت همگان است.

و اما سخن آخر؛ باید گفت حيرت و سرگشتگي و عدم تشخیص و شناخت جبهه حق و باطل، سبب متاثر شدن آدمی از وقايع و در نتيجه دور شدن از هدف اصلي می‌شود. قرار گرفتن انسان در چنين حالتي امکان حرکت به سمت جناح مياني را -که پيوند پنهاني به جناح باطل دارد- فراهم مي‌کند، همان گونه که کم نبودند کسانی که در لحظات حساس و تعيين کننده تاريخ به منظور حفظ خود به جناح مياني خزيدند و در نهايت موجبات تقويت باطل و تضعيف حق را فراهم آوردند. اين جبهه مياني جايگاه افراد سست‌عنصر، شکاک، بي‌اراده، ترسو، عافيت‌طلب و محافظه‌کار، جاهل و منافق است و تاريخ در زمان رويارويي حق و باطل، مشحون از چنين جناح‌هاي مياني بوده است. چه زیبا فرمود آن پیر فرزانه که «تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام».

پایاپیوند 3 دیدگاه

جنبش دانشجویی اصیل

دسامبر 19, 2009 at 9:06 ب.ظ. (دانشگاه)

توضیح: این مطلب در شماره 22 هفته‌نامه پنجره منتشر شده است.
هفتاد و پنج سال از عمر دانشگاه و نزدیک شش دهه سال از نقطه عطف و مقطع شناخته شده آنچه که اصطلاحا جنبش دانشجويي نامیده می‌شود، یعنی 16 آذر ماه 1332 مي‌گذرد. در طول اين مدت، جنبش دانشجويي فراز و نشيب‌هاي فراواني را گذرانيده است. تأسيس شاخه دانشجويي حزب توده (۱۳۲۲)، واقعه ۱۶ آذر ۱۳۳۲، تسخير سفارت آمريكا در تهران از سوي دانشجويان پيرو خط امام (۱۳۵۸)، انقلاب فرهنگي و تعطيلي دانشگاه‌ها (۱۳۵۹)، دوم خرداد ۷۶، حادثه كوي دانشگاه (۱۳۷۸)، انتخابات دهم ریاست جمهوری، و ده‌ها حادثه تاريخي ديگر، نشانگر اهميت نقش دانشگاه در تحولات جامعه ايران است و شايد اگر كمي در تاريخ جنبش دانشجويي در ايران تأمل كنيم، ويژگي‌هاي بارزي را مشاهده كنيم.

جنبش دانشجويي در كشور ما در تاريخ ثبت شده و شناخته شده‏ خود، شاخصه‌هایي دارد. جنبش دانشجویی هميشه ضد استكبار، ضد سلطه، ضد استبداد، ضد اختناق و به شدت عدالت‌خواه بوده است. این‌ها ویژگی‌های جنبش دانشجوئى در ایران از آغاز است تا امروز.

اما وضعیت فعلی جنبش دانشجویی در ایران؛ با نگرشي كوتاه در تحرکات دانشجويي كنوني در دانشگاه‌ها که به اسم جنبش دانشجویی انجام می‌گیرد، درمي‌يابيم که متأسفانه دیگر نمی‌توان نام جنبش دانشجویی را بر این حرکت‌ها نهاد چراكه نمی‌شود مدعى جنبش دانشجویى بود، اما از شاخصه‌های آن که مانند تار و پود به هم تنیده و فشرده هستند، فاصله گرفت و حتی آن‌ها را انکار کرد. به نظر می‌رسد، عامل جدی که موجب ایجاد چنین توهمی می‌شود، خلأ «بصیرت سیاسی» به عنوان معیار تشخیص است. البته این بصیرت سیاسی خود معلول عامل دیگری است و آن فضای رخوت و بی‌تفاوتی موجود در محیط دانشجویی و نوعی سیاست‌گریزی است که به دیانت‌گریزی منجر می‌شود. این فضا اجازه نمی‌دهد دانشجو به دنبال کسب بصیرت و فهم مسائل برود.

باید گفت که عملكرد راديكال و انحصارطلبانه برخي از گروه‌هاي دانشجويي، عاملي مؤثر در سياست‌گريزي و ایجاد رخوت در دانشجويان است. بسياري از دانشجويان به دليل تبعات و هزينه‌هايي كه اقدامات راديكال اين گروه‌ها در پي داشته، حاضر به فعاليت و ایفای نقش نيستند. تغيير مرام تشکل‌های شاخص، گرایش شدید برخی جریان‌ها به غرب و اسلام‌ستیزی آنان از عوامل مؤثر در ايجاد اين فضا بوده است.

دليل ديگر ایجاد چنین فضایی، غلبه «احساسات» بر «عقلانيت» در فعاليت‌هاي سياسي و اجتماعي دانشجويان است که نتيجه اين جايگزيني بروز رفتارهاي غيرعقلاني و عصبي و تند مي‌باشد. جو کنونی چنان تحت تأثیر احساسات و هیجانات کاذب قرار گرفته است که عملا محیط دانشگاه‌ها به جولان‌گاه احزاب و جریان‌های سیاسی تبدیل شده است و تنش ناشی از این جو به شدت کارکرد دانشگاه را که محیطی برای شنیده شدن نظریات مختلف و تبیین و نقد آن‌هاست، زیر سوال برده است.

البته این مسئله پس از دوم خرداد ۷۶ به وجود آمد. زمانی که برخي جريانات سياسي در جهت چانه‌زني‌هاي سياسي‌شان، نيازمند فشار از پايين بودند و به دليل عدم وجود پايگاه اجتماعي-مردمي، دانشگاه را به محلی برای تاخت و تاز تبدیل کردند و راهبرد تبديل دانشگاه به كلوپ احزاب به شدت از سوي برخي جريانات سياسي دنبال مي‌شد؛ هر چند كه اين راهبرد نتيجه‌اي جز ركود علمي و خمودگي سياسي دانشگاه‌ها نداشت و جرياناتي كه روزي دانشجويان را پياده نظام لشکر خود مي‌دانستند، امروزه ويرانه‌اي علمي و حتي سياسي با نام دانشگاه را به يادگار گذاشته‌اند که سال‌ها تلاش مستمر برای ساختن این ویرانه لازم است. باید توجه کرد که احزاب و سازمان‌هاى سياسى در دنیا، براى رسيدن به قدرت به وجود می‌آیند. به عبارتی مجموعه‏هایى تشكيل مي‌شوند تا قدرت سياسى را در جامعه در دست گيرند و این متفاوت با هدف جنبش دانشجویی است. سازمان‌ها و تشكل‏هاى دانشجویى براى به دست آوردن قدرت تشکیل نمی‌شوند. بلکه براى رسيدن به آرمان‌ها به وجود مى‏آيند كه فراتر از مسئله قدرت سياسى و حكومت است.

تحت تأثیر چنین وضعیتی که ترسیم شد، امروز جریان دانشجویی نشانه حیات و اوج موفقیت خود را در التهاب و ایجاد دوقطبی‌های کاذب می‌داند. این سیاست به این دلیل از سوی افراطیون سازماندهی می‌شود که فضای دوقطبی بهترین زمینه برای فعالیت رادیکال‌هاست. این است که دیگر جنبش دانشجویی و دانشگاه نمی‌تواند آغازگر و مبدأ تحولات باشد و عملا به جایگاهی برای اتلاف انرژی و سرمایه کشور و اصطکاک تبدیل می‌شود.

«پوشيده نيست که دانشجو نقش‏آفرين است؛ هم در زمان حال و هم نسبت به دوران آينده؛ فرداى كشور… دانشگاه مهمترين زيرساخت پيشرفت و توسعه كشور است؛ يعنى هيچ يك از زيرساخت‌هاى گوناگون كشور اهميت و نقش دانشگاه را ندارد؛ چون دانشگاه نيروى انسانى را تربيت می‌كند كه مهمترين سرمايه كشور نيروى انسانى است. از دانشگاه هميشه و در همه جا اين انتظار هست كه محل جوشش و اوج دو جريان حياتى در كشور باشد: اول، جريان علم و تحقيق؛ دوم، جريان آرمان‏گرايى‏ها و آرمان‏خواهى‏ها و هدف‌گذارى‏هاى سياسى و اجتماعى».[1]

عدم ایفای نقش جنبش دانشجویی در تحولات کشور، خسارات جبران ناپذیری را بر کشور تحمیل می‌کند. چنانچه مروری بر حوادث و اتفاقات چند سال اخیر نشان می‌دهد، بدنه دانشجویی و جنبش دانشجویی نتوانسته است به جایگاه حقیقی خود برسد و پیشرو و پیشگام در پیگیری مطالبات مردم و عامل حرکت و پیشرفت کشور باشد.

از تعریف برمی‌آید که جنبش دانشجويي، يك جنبش اجتماعي است؛ پس مطرح نمودن مطالب و دغدغه‌هاي عمده اجتماعي از وظایف آن است و این مقدمه و زمينه انتقاد، اصلاح و انقلاب را فراهم مي آورد. اما آنچه اکنون شاهدیم، اختلاف و تفاوت بارز و ملموس حرکت‌ها و فعالیت‌های دانشجویی با انتظارات توده مردم است. این اختلاف و تفاوت‌ها را به وضوح از ظاهر تا عمق و بطن دغدغه‌ها و احساسات و مطالبات این طیف می توان مشاهده نمود.

برای یافتن دلیل و عامل این شکاف عمیق باید به بستر اولیه و خاستگاه این جنبش و محیط رشد آن رجوع کرد. تأسیس دانشگاه در ایران به این صورتی که فعلا وجود دارد، توسط غرب و با هدف تکمیل سیطره و تسلط همه جانبه صورت گرفت. دانشگاه محلی شد برای تربیت انسان غربی و دستگاهی برای تکثیر و نشر تفکر غرب در راستای پیشبرد اهداف و افزایش دایره قدرت و نفوذ.  نتیجه آن شد که تفکر غرب، روز به روز استیلای خود بر مرجع فکری و مبدأ تحولات یعنی دانشگاه را گسترش داد. تفکری که واژگانی همچون انقلاب فرهنگی -که از حد یک عبارت فراتر نرفت- نیز نتوانست از سرعت آن بکاهد چه آنکه مانع از نفوذ و تکثیر آن شود. البته باید این نکته را نیز ذکر کرد که دانشگاه -که خاستگاه روشنفکران است- همچون صاحبان و مؤسسان‌اش بیمار متولد شد. بیماری که اوضاعش هر روز به وخامت گرایید و نه تعطیلی موقتش مانع از واگیری بیماری مسری آن شد و نه مرهم انقلاب فرهنگی و واحدهای معارف و چه و چه! دانشگاه امروزی ما، ترجمه‌ای است از مدل غربی‌اش که با تاریخ و فرهنگ و نیازهای اجتماعی ما تطابقی ندارد و تلاش جدی و مؤثری هم برای تطبیق آن نشد. این گونه بود که جنبش دانشجویی هم به سمت جدایی از جامعه و رها کردن آرمان‌ها و ارزش‌ها و همچنین فاصله گرفتن از اصول اولیه شکل‌گیری، ترغیب و تشویق و حتی تربیت شد. و در برهه‌هایی به دلایلی که ذکر گردید، به ابزاری برای پیگیری پیاده شدن تفکر غرب بدل گشت.

تاریخ نشان می‌دهد که جنبش دانشجویی در ایران، هر وقت به اصالت خود بازگشته است، مانند آنچه در سال‌هاي نهضت انقلابي امام(ره) در داخل و خارج از کشور رخ داد، سرمنشأ برکات عظيم براي ملت ايران بوده است. و هر وقت از این اصول بنیادی خود فاصله گرفته است، کارآیی خود را از دست داده و فقط اسم جنبش دانشجویی را یدک کشیده است نه ماهیت و محتوای آن را و چه بسیار که خلاف خواست و صلاح مردم و کشور عمل کرده است. بنابر این نکته حائز اهمیت در سیر جنبش دانشجویی، حراست از اصالت جنبش دانشجويي در تاريخ معاصر ايران است.

«تشكل‏هاى دانشجویى مواظب باشند هدف‌هايشان را گم نكنند. هدف‌هاى اصلى تشكل‏هاى دانشجویى همان چيزهایى است كه بر روى طاق بلند جنبش دانشجویى نوشته شده: ضديت با استكبار، كمك به پيشرفت كشور، كمك به اتحاد ملى، كمك به پيشرفت علم، حضور و شركت در مبارزه و پيكار همگانىِ ملت ايران براى غالب آمدن بر توطئه‏ها و بر دشمنى‏ها؛ اين‌ها هدف اصلى است؛ اين را بايد فراموش نكنند».[2]


[1] بیانات رهبر معظم انقلاب در ديدار اساتيد و دانشجويان در دانشگاه علم و صنعت‏، 24/9/1387

[2]همان

پایاپیوند نوشتن دیدگاه

مجال سخن

دسامبر 19, 2009 at 1:46 ب.ظ. (دیگر)

هوالعلیم

نزدیک یک سال و نیم است که بر روی کاغذ سخن می رانیم. حال مجالی برای سخن گفتن از نوع وبلاگی اش یافتیم که فعلا به جهت کمبود وقت، فقط انعکاسی از دست نوشته های کاغذی خواهد بود. غرض این بود که خود و نوشته هایمان را در معرض نقد و نظر قرار دهیم. همین…

Ltd

پایاپیوند نوشتن دیدگاه