حاصل عمر امام و خیانت به اسلام

دسامبر 23, 2009 at 12:15 ب.ظ. (تاریخ)

توضیح: این مطلب را در شهریور ماه برای ایران نوشته ام که به تناسب ایام بدون تغییر در وبلاگ منتشر می شود.

اگر بخواهيم بجز امام (ره) در ميان بزرگاني که در دوران رژيم منحوس پهلوي، اقدام به مبارزه با رژيم کردند و به اين سبب گرفتار مصايب سخت، سنگين و طولاني شدند، چند نفر را به عنوان شاخصان اصلي پيدا کنيم قطعاً مي‌بايست نام حسینعلی منتظري را در زمره نخستين افراد انتخاب شده قرار داد. وی سابقه‌ای طولاني در مبارزه با رژيم شاهنشاهي داشت و سرسختي‌هاي وي در اين راه حاکي از شجاعت او در امر مبارزه بود. منتظری از جمله افرادي بود که در امور فقهي از تبحر خاص و قابل توجهي برخوردار بود به گونه‌ای که این امر، جایگاه خاصی را در حوزه برای او ایجاد کرده بود. از دیگر مسايلي که در گذشته با نام و ياد منتظری پيوند خورده بود، شهرت و اعتباري بود که از رهگذر توجه شخصيت‌ها در سال‌هاي اول انقلاب نسبت به وي، براي او حاصل شد. به نحوي که در تمام کشور عکس‌هاي منتظری به همراه گزيده سخنانش در منظر و نگاه مردم قرار داشت و همين توجه به ويژه از سوي شخصيت‌ها، وي را تا جايگاه قائم‌مقامي حضرت امام(ره) ارتقا داد.

اما چه چیز باعث شد تا شخصی با این جایگاه و مرتبه که امام امت حاصل عمرش می‌نامید، در چنین منجلابی که به سقوطش منجر شد، گرفتار آید؟! چه چیز باعث شد که وی در جایگاه دفاع از لیبرال‌ها و منافقین، در خدمت استکبار قرار گیرد؟!

از بررسي مجموعه رفتارهاي آقاي منتظري خصوصاً از سال 63 به بعد و به ويژه در رابطه با پرونده مهدي هاشمي و به طور مشخص در برخوردهاي وي با نظام پس از اعدام مهدي هاشمي، به روشني مي‌توان تبلور صفات رذيله‌ای همچون لجاجت، خودمحوري، غرور، تاثيرپذيري و بهانه‌جويي را در گفتار و رفتار وي مشاهده کرد که به مرور گسترش یافت و به صفات غالب او تبدیل گشت. به گونه‌ای که همین امربه علت بسیاری از اتفاقات چه قبل از عزل و چه بعد از آن تبدیل گشت.

منتظري با اصول و پيچيدگي‌هاي دوران مبارز خوب آشنا بود و در نتيجه توانست با اتکا به برخي از خصيصه‌هاي مثبت، با تمام قدرت و توان در مقابل رژيم پهلوي بايستد و سختي‌ها، اهانت‌ها، زندان‌ها، آوارگي‌ها را به خوبي تحمل کند و چهره روشني از خود ارائه دهد. اما متأسفانه وي در دوران استقرار نظام نتوانست حتي الفباي تداوم انقلاب را فرا بگیرد. به سبب فقدان بصیرت و بینش -در کنار ظهور صفات مذموم دروني- فاصله وي با امام (ره) که به قواعد دوران استقرار نيز مطلع بودند، روز به روز بيشتر مي‌شد. همين بي‌خبري آقاي منتظري از قواعد حاکم بر دوران استقرار نظام اسلامی، طمع دشمنان انقلاب را نسبت به وي برانگيخت و در نهايت آنها را در هدف خود موفق کرد تا آنجا که حتي امام (ره) نيز با تمام تلاشي که به منظور کمک به آقاي منتظري به کار گرفت نتوانست او را نجات دهد و سرانجام با بیان اینکه وی صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست داده است، عزل قائم مقام رهبری را به صلاح نظام اسلامی تشخیص داد.

اما نکته دیگری که باید ذکر کرد، اینست که به اقرار آگاهان، اگر چه حضرت امام، از اين «واقعه تلخ» بيش از همه حوادث انقلاب صدمه ديدند اما ایشان در قبال همه حرمت شکني‌هاي «حاصل عمرش»، عزل را صرفاً عدم توانايي‌هايي لازم عنوان کردند. چرا که بدون شک اگر مواضع غلط آقاي منتظري در طول سال‌هاي پس از رحلت حضرت امام مشاهده نمي‌شد همانند تعبیر امام راحل، به ايشان همچنان از ديد فقيهي نگريسته مي‌شد که حوزه‌هاي علميه مي‌بايستي از وجودش بهره‌هاي لازم را ببرد. اما اتخاذ مواضع ناصواب و ادامه مسیر غلط، شرايطي را فراهم کرد که مسأله‌اي فراتر از سطحي‌نگري و ساده‌انديشي بود. با اين نگاه اگر چه سطحي‌نگري نقطه آغاز لغزش منتظری بود اما سقوط وي از جاي ديگري شکل گرفته است.

عزل منتظري از سوي حضرت امام(ره) آن هم با آن لحن بسيار تند و خشن تمام بناي مستحکمي که آقاي منتظري در گذشته‌هاي دور در ابعاد مختلف براي بر پا کردن آن زحمت‌هاي طاقت‌فرسايي را متحمل شده بود، در آستانه فرو ريختن قرار داد. به عبارت ديگر حاصل و هستي يک عمر تلاش سياسي، اجتماعي، علمي و فرهنگي در معرض نابودی و تبديل شدن به هیچ بود. آقاي منتظري براي نجات هستي معنوي خود تنها يک راه داشت و آن هم گوش کردن به نصيحت آن بزرگوار بود که به درس و بحث بپردازد و با مسايل سياسي کاري نداشته باشد اما او در پاسخ به اين نصيحت مشفقانه، اگر چه با زيرکي، در ظاهر مسأله را تمام شده وانمود کرد و خود را از آتش خشم الهي امام رهانيد، اما در خفا پا در مسيري گذاشت که در نهايت منجر به ويراني بنايي شد که يادگار يک عمر تلاش و مجاهدت در راه خدا بود. طي کردن اين مسير خانمان‌سوز در يک مدت کوتاه و يا به صورت ناگهاني انجام نپذيرفت بلکه عوامل متعدد دیگری در خارج از شخصيت آقاي منتظري با ويژگي‌هاي شخصيت او و عملکرد دوران قبل از عزلش تلفيق شدند و رسوايي جبران‌ناپذيري را در سرنوشت آقاي منتظري رقم زدند که هنوز هم شاهد ادامه آن هستیم و این مایه عبرت همگان است.

و اما سخن آخر؛ باید گفت حيرت و سرگشتگي و عدم تشخیص و شناخت جبهه حق و باطل، سبب متاثر شدن آدمی از وقايع و در نتيجه دور شدن از هدف اصلي می‌شود. قرار گرفتن انسان در چنين حالتي امکان حرکت به سمت جناح مياني را -که پيوند پنهاني به جناح باطل دارد- فراهم مي‌کند، همان گونه که کم نبودند کسانی که در لحظات حساس و تعيين کننده تاريخ به منظور حفظ خود به جناح مياني خزيدند و در نهايت موجبات تقويت باطل و تضعيف حق را فراهم آوردند. اين جبهه مياني جايگاه افراد سست‌عنصر، شکاک، بي‌اراده، ترسو، عافيت‌طلب و محافظه‌کار، جاهل و منافق است و تاريخ در زمان رويارويي حق و باطل، مشحون از چنين جناح‌هاي مياني بوده است. چه زیبا فرمود آن پیر فرزانه که «تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام».

پایاپیوند 3 دیدگاه