پشت این ظاهرها

جون 6, 2010 at 12:47 ق.ظ. (اجتماعی)

در بحث‌ها و گفت‌و‌گوهایی که اخیرا با اطرافیان و بخصوص دوستان مومن و انقلابی، انجام می‌دهم، موضوع ثابتی مطرح می‌شود و آن دور شدن جامعه از دین و اصطلاحا به وجود آمدن نوعی دین‌گریزی در مردم است. این موضوع چنان دامنه وسیعی یافته است که یکی از مسائلی که در گفت‌و‌گوی سالن جابر هم مطرح شد و جمهوری اسلامی و به صورت خاص دولت‌های نهم و دهم به عنوان عامل آن معرفی شدند، همین مسئله بود.

نقاط اشتراک همه دوستان که طیف وسیعی از گرایش‌های فکری، اعتقادی و سیاسی را شامل می‌شوند، مقایسه شرایط فعلی جامعه با سال‌های گذشته و دهه اول انقلاب و حتی قبل از انقلاب(!) و اشاره به افزایش آمارهای گرایش به گناه به عنوان شاهدی برای ادعایشان است. پس از داغ شدن مسئله حجاب و بدحجابی نیز، این موضوع به عنوان شاهد دوستان برای اثبات ادعای خود، تبدیل شده است.

در این نوشتار برآنیم تا اختصارا و در حد وسع دانشجویی به تبیین ابعاد مسائلی نظیر گرایش به دین، دین‌داری و گریز از دین بپردازیم و نقدی بر ادعای مطرح شده در بالا داشته باشیم.

به نظر می‌رسد اول باید شرایط فعلی جامعه را ترسیم کرد. ما در جامعه‌ای به سر می‌بریم که اکثریت قریب به اتفاق مردم، به وحدانیت خداوند اعتقاد دارند و اسلام به عنوان پیش‌فرض برای بسیاری از مردم پذیرفته شده است و رسیدن سعادت از طریق التزام به آن، جزو مسائلی است که کمتر مورد خدشه قرار می‌گیرد. به عبارتی دوران اینکه مردم اعتقاد به خدا را خرافاتی بدانند، گذشته است. مردم در جامعه ما اعتقاد به خدا را امری قطعی و معقول می‌دانند.

در مقایسه این شرایط با سال‌های اول انقلاب که بحث از خدا و اثبات وحدانیت الهی، موضوع بسیاری از بحث‌های مدارس، دانشگاه‌ها و حتی میدان‌های شهر بود، این رشد فکری و اعتقادی، رشد قابل ملاحظه و پراهمیتی است. و الان بحث بر سر ولایت خدا و ولایت فقیه، موضوع روز است. بگذریم از هجمه همه‌جانبه دشمن و شرایط و امکانات دسترسی به گناه که اصلا با 30 سال پیش قابل قیاس نیست. در ضمن بسیاری از تقیدات مربوط به آن سال‌ها به دلیل پای‌بندی عرف بود نه شرع.

در مقایسه با 15-10 سال پیش هم که ما باید حقانیت دین‌مان را جا می‌انداختیم و هر روز شبهه‌ای جدید در عرصه دین را پاسخ می‌گفتیم، اکنون وضعیت قابل قبول و ثبات یافته‌ای را شاهد هستیم. حال غیر از این که نیازی به این مطلب نیست، انگیزه برای رشد و تعالی هم در مسیر دین و خدا وجود دارد و نسل جدید مشتاق‌تر و سرزنده‌تر از قبل به این سو حرکت می‌کند.

در شرایط فعلی، جامعه ما در مرحله سوم از تکامل قرار گرفته است و از دو مرحله ابتدایی که عبارت بود از به وجود آوردن ایمان- یعنی کاری که شهید مطهری در اکثر بحث‌ها و کتاب‌هایش در پی آن بود مثل جهان بینی توحیدی- و ایجاد انگیزه برای رشد و کمال- فضای رخوت و بی‌انگیزگی پس از جنگ که بلافاصله منجر به توجه و گرایش به معنویت شد- گذر کرده است و وارد فاز جدیدی گشته است که «پرورش ایمان» است. به عبارت دقیق‌تر، مردم با ایمان و پرانگیزه، به دنبال برنامه عملی برای نیل به کمال و خوب شدن و لذت از ذکر خدا و اولیاء او هستند.

به نظر نگارنده آنچه که باعث شده است تصور دین‌گریزی برای دوستان پیش بیاید، توجه به ظاهر و نمود اتفاقاتی است که در جامعه در حال وقوع است. هرچند معتقدم ظاهر جدای از باطن نیست و اهمیت بسیاری در فضاسازی دارد، اما باید همه صحنه را دید نه قسمتی که زیاد به چشم می‌آید.

نمی‌توان با دست‌مایه قرار دادن مسئله‌ای به نام بی‌حجابی (معتقدم مفهومی به نام بدحجابی وجود ندارد)، در مورد کل جامعه و حتی همان فرد بی‌حجاب قضاوت کرد و حکم کلیِ کم‌رنگ شدن ارزش‌های اسلامی صادر کرد.

در باب حجاب نکته مهمی که در اغلب موارد به آن برمی‌خوریم، عدم تبیین مسئله است. چه بسیاری معتقدینی که علم ندارند حجاب حکم خداست و به همین دلیل آن را رعایت نمی‌کنند. یعنی ابتدا باید الزام دینی رعایت حجاب را تبیین کرد تا کسی که بی‌حجاب است بفهمد که مرتکب گناه می‌شود، سپس از او مطالبه کرد.

این نکته ربطی به الزام قانونی حجاب ندارد و آن را لازم می‌دانیم ولی در اجرای قانون  لازم است همیشه توجه کنیم که اول باید مردم را در مورد آن توجیه کرد و سپس دست به اقدام سخت و برخورد زد. یعنی ابتدا باید باید تبیین کنیم که برای تنظیم ترافیک و راحتی حمل و نقل باید پشت چراغ قرمز ایستاد، سپس متخلفین را مواخذه و مجازات کنیم.

بحثی که شد انحصار به حجاب ندارد و تقصیر متوجه حاکمیت نیست. یعنی منظور ما این نیست که «صرفا باید کار فرهنگی کرد». اتفاقا یکی از دلایل گرایش به برخی گناهان را از بین رفتن قبح آن در جامعه و به عبارتی گناه تلقی نشدن آن می‌دانم. از عواملی که این فضا را تشدید کرده است، عدم توجه به فرهنگ بسیار مهم امر به معروف و نهی از منکر است. جامعه دینی ما  که می‌بایستی مردم را متوجه گناه کند، متأسفانه این وظیفه را به گزاره‌هایی بسیار کلیشه‌ای تنزل داده است ولی چه کنیم که برای پرهیز از گناه به علم نیاز است نه اطلاع رسانی. در مقابل به دلیل اینکه گناه چیز بدی نیست، امر به معروف و نهی از منکر هم جایگاه خود را پیدا نمی‌کند و این دور میرا همچنان ادامه دارد…

پس از استقرار نظام اسلامی، بسیاری از دین‌داران همه وظایف خود را مربوط به حکومت دانستند و این آغاز از بین رفتن و تقلیل مفهمومی «گناه» در جامعه شد و به جای آن کلمه‌ای «قانون» که اصلا معادل دقیق و منصفانه‌ای برای حکم شرعی نیست، ارتقاء شأن یافت.

همچنین در فضای ذهنی کنونی مردم حتی مومنان، بار معنایی «گناه» و «عمل بد» هم وزن نیستند و ارزش گناه خیلی پائین‌تر است. ما با مفهوم گناه مأنوس نیستیم. به عبارتی بین کار بد و گناه فاصله وجود دارد. ما راحت می پذیریم که کار بد را باید ترک کرد ولی به بد بودن گناه و ترک آن معتقد نیستیم و انگیزه پیدا کردن برای ترک گناه سخت تر از انگیزه پیدا کردن برای ترک کار بد است.

اولین مقاومتی که در ترک گناه ایجاد می‌شود، اینست که چرا گناه بد است؟ چرا خیلی از خواسته های نفسانی ما گناه محسوب می شود؟ چرا تعداد منع ها و اعمالی که گناه محسوب می شوند، زیاد است؟ چرا…

حال برخورد غیرصحیح و ناعاقلانه به عوض تبیین مسئله در چنین پدیده‌های اجتماعی را هم به گزاره‌های بالا اضافه کنید. فرض کنید که به شخصی که به اصول و محکمات دین پایبند است و به علت جهل نسبت به حکمی، آن را رعایت نمی‌کند، برچسب خیانت به اسلام و همراهی با استکبار و… بزنید و او را در موضع متهم محاکمه کنید. آیا باز هم می‌توان انتظار بهبود وضعیت حجاب یا هر حکم دینی دیگر شد؟ مگر احکامی مثل حجاب غیرعقلی‌اند که چنین برخوردی می کنیم؟!!!

و توصیه‌ پایانی:

بیایید جاهایی که در زندگی فردی یا اجتماعی خطا می‌کنیم و یا ضرری می‌رسانیم، نام آن را گناه بگذاریم.

پایاپیوند نوشتن دیدگاه