بسیجی واقعی؛ محمد قوچانی

فوریه 25, 2010 at 2:49 ق.ظ. (سیاست)

شماره اول ماهنامه مهرنامه به سردبیری محمد قوچانی:

«فلسفه، تاريخ، الهيات، جامعه‌شناسي، اقتصاد و سياست در صورت علمي و نظري خود مضامين اصلي مهرنامه را تشكيل مي‌دهد. مهرنامه در پي آن نيست كه به مصاديق بپردازد در واقع به تعبير فقهي هدف ما صدور فتوا نيست، تشخيص و حكم است. مهرنامه همچنين از هيچ ايدئولوژي سياسي و اجتماعي جانبداري نمي‌كند و طرفدار هيچ جناح سياسي يا فكري نيست. گرچه نسبت ايدئولوژي به علوم انساني مانند نسبت تكنولوژي به علوم طبيعي است اما از آنجايي كه ما برخلاف كارل ماركس به جاي تغيير جهان در پي تفسير جهان هستيم راه تفكر عميق را در نقد ايدئولوژي‌هاي بشري مي‌دانيم و از اين لحاظ تفاوتي در نقد ليبراليسم، ماركسيسم، سكولاريسم، فاشيسم، آنارشيسم، نهيليسم و … احساس نمي‌كنيم. مهرنامه رسالت خود را ترويج دانشوري مي‌داند و به همين علت مي‌كوشد با ارتقاي مباحث علوم انساني از جدال‌هاي روشنفكري به جدل‌هاي دانشورانه به ارتقاي سطح آكادميك علوم انساني در ايران كمك كند. توجهي كه در پي حوادث سال 1388 به علوم انساني در مجادلات سياسي شده است ياري‌گر ما در بسط نگاه انتقادي و اثباتي در علوم انساني خواهد بود. تلاش براي فهم موضوع بوم‌شناسي علوم انساني يكي از اهداف مهرنامه است و بديهي است در اين راه به چاپ نظرات موافق و مخالف خواهد پرداخت. »

قوچانی بازگشته، در حالی که به تعبیر رهبری «تنگه احد انقلاب اسلامی» را شناخته و ما همچنان اندر خم که چه عرض کنم اندر پی کوچه­ غفلتیم و در فکر بهره بردن از غنایم احد!

نشریه را ورق زدم و چند تا مطلب از آن را خواندم. به جرأت و از ته قلب می‌گویم: بسیجی واقعی و جهادگر مخلص محمد قوچانی است؛ اوست که محدودیت را فرصتی برای گذر به سطحی بالاتر و مجالی برای نفس تازه کردن برای جانفشانی در سنگری دیگر در راه اصولش می‌بیند! او نه از ناملایمتی‌ها رنج می‌برد و نه به خاطر رفتار سران جریانش دپ می‌زد. او وظیفه خود را خوب می‌شناسد و کار خود را خوب بلد است نیازی نیست منتظر کسی بماند. او آمده است تا حتی در این مدت موقت آزادی‌اش بار دیگر وفاداری خود را به عقیده و آرمانش ثابت کند. او…

جهت اطلاع:

محمد قوچانی متولد 1355 در شهرستان رشت است. او لیسانس علوم سیاسی در دانشگاه تهران و فوق لیسانس همین رشته را در دانشگاه آزاد تهران خوانده است. یادداشت نویسی و کار روزنامه­ای را در کلاس­های سازمان مجاهدین انقلاب در دهه 70 آموخته است. از سال ۱۳۷۴به همکاری با نشریه «عصر ما» ارگان سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي پرداخت. روزنامه‌هاي جامعه، نشاط و عصر آزادگان برای قوچانی آغاز دوره جدیدی از روزنامه‌نگاری بودند که در سال‌های پس از دوم خرداد ۱۳۷۶تجربه کرد و به تدریج با نوشته‌های انتقادی خود به شهرت رسید. او در جریان توقیف های پیاپی روزنامه هاي زنجيره‌اي با روزنامه‌های خرداد، و اخبار اقتصادی نیز کار کرد، و در سال۱۳۷۹ به اتهام نشر اکاذیب و توهین به مقدسات به مدت ۳۶ روز بازداشت شد.

سردبیری همشهری ماه، همشهری جهان و پس از آن روزنامه­های شرق، هم میهن و هفته نامه شهروند امروز از دیگر فعالیت­های اوست. او پس از استعفای دکتر رضا انصاری، سردبیر روزنامه اعتماد ملي، از سوی شورای سیاستگذاری روزنامه به عنوان سردبیر منصوب شد. قوچانی در دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوري از کروبي حمایت کرد.

محمد قوچانی در ادامه بازداشت‌های پس از اغتشاشات پس از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸، در روز شنبه ۳۰ خرداد بازداشت شد.

قوچانی در تاریخ 8 آبان­ماه پس از 131 روز بازداشت با سپردن وثیقه 200 میلیون تومانی آزاد شد. پس از آزادی سردبیری ایراندخت را از سر گرفت و این هفته نامه را که عمدتاً به مسائل زنان و هنر روی آورده بود، به موضوعات سیاسی و اجتماعی سوق داد. مسائلی نظیر حکمیت، پرونده کهریزک، اسفندیار رحیم مشایی از نگاه او مخفی نماند. وی حتی در یک مقاله مفصل انتقادی، ضمن آسیب شناسی جنبش سبز راهکارهایی برای زنده ماندن این جریان ارائه داد.

اکنون وی ضمن سردبیری ایراندخت، ماهنامه­ای دیگر منتشر کرده است. مهرنامه نشریه ای درحوزه علوم انسانی است که پنجمین همکاری مشترک گروهی از روزنامه نگاران اصلاح طلب محسوب می­شود که پیش از این نشریاتی هم چون روزنامه هم میهن، هفته نامه شهروند امروز، روزنامه اعتماد ملی و هفته نامه ایران دخت را منتشرکرده­ اند.

پایاپیوند 8 دیدگاه

دوگانگی!

فوریه 6, 2010 at 5:15 ب.ظ. (اجتماعی, دانشگاه)

مدتی است که تصاویری در ذهنم تکرار و تشدید می‌شوند. کودکی که کنار پیاده‌رو زیر تیر چراغ برق نشسته و با نور کم آن، مشق‌هایش را می‌نویسد و با رد شدن هر عابری سر از کتاب برداشته و نگاهش را به چشمان او می‌دوزد تا به عدد کسانی که وزن کرده، یکی اضافه شود. تصویر دختربچه‌ای که از شدت سرما به بانک پناه برده و مشتری فال خود را میان مراجعین بانک می‌جوید. پسربچه‌ای با پلیور نخ‌نما شده در مترو که تجارت آدامس می‌کند! اصلا چرا جای دور برویم؛ در همین سلف دانشگاه خودمان چند نوجوان را که شاید اگر مدرسه می‌رفتند باید کلاس دوم، سوم راهنمایی می‌بودند ولی مشغول کارند و تمامی کودکی‌شان، بازی‌شان و همه تجارت‌شان جمع کردن ظرف غذا است و سر تعداد ظرف‌هایی می‌توانند یکجا حمل کنند، با یکدیگر مسابقه می‌دهند. نمی‌دانم از بد روزگار است که مدتی است با این صحنه‌ها مواجه می‌شوم یا…!

داشتم آمار را مرور می‌کردم: «حدود يك‌ ميليون كودك در ايران كار مي‌كنند. گل‌فروشي در سر چهارراه‌ها، فال‌فروشي داخل مترو، بادكنك‌فروشي‌، زباله‌گردي، واكسي، كارگري كوره‌پزخانه‌ها و مزارع، ترمينال‌ها و…، بيشتر صاحبان اين مشاغل كودكان بين 5 تا 15 سال هستند كه در موضوع كودك بودن و كار مشتركند».

چیزی که بیشتر اذیتم می‌کند، آگهی ترحیم حقوق بشر و سینه‌زدن عده‌ای از دوستانم زیر این علم عزا و اعلامیه است. راستش را بخواهید در شهر ما به «آگهی ترحیم» می‌گویند «اعلامیه»؛ اولین بار هم که اسم «اعلامیه جهانی حقوق بشر» را شنیدم، فکر کردم حتما «حقوق بشر» فوت شده است و به جهت شأن و جایگاه جهانی، برای آن مجلس ترحیم گرفته‌اند. نمی‌دانم شاید هم همان درک اولیه درست بود. چون در این چند سال در جامعه و دانشگاه هر چه از حقوق بشر و مدعیان آن می‌بینم، اظهار همدردی با همان «اعلامیه جهانی حقوق بشر» به جهت گرامیداشت حقوق بشر فقید است. جالب است کسانی که خود باعث و بانی مرگ ناکام جناب «حقوق بشر» بوده‌اند و هستند، حال مدعی شده‌اند و مجلس ختم می‌گیرند.

فکر می‌کنم همه این حرف‌ها فریبی بیش نیست. حتی کلماتی مانند «آزادی»، «مدرنیسم»، «دموکراسی»، «حقوق زنان» و… هم همه تظاهر است و خود این عزیزان به نوشته و قراردادهای خودشان هم عمل نمی‌کنند. اظهارنظرها و حرف‌زدن‌های این دوستان که در دانشگاه ما هم کم نیستند و حتی تشکلی هم داعیه‌دار چنین موضوعی است، صرفا برای موج سواری است.

مدعیان حقوق بشر هر سال و هر ماه و هر روز یک ماده و بند و تبصره از آن را در نشریه و پانل و دیوار و ذهن و قلب‌شان منتشر می‌کنند، ولی کار کردن نوجوان 12-13 ساله را در همین سلف دانشگاه خودمان نمی‌بینند یا می بینند و همانند همان رأی مردم پایین‌شهری نادیده می‌گیرند. این‌ها کشتار دسته‌جمعی و جنایت در غزه و لبنان و یمن و دارفور و عراق، نقض حقوق بشر در گوانتانامو و ابوغریب و هزاران مسئله دیگر را می‌بینند و چشم بر آن می‌بندند که هیچ، حمایت هم می‌کنند! اصلا نمی‌گویند چرا تا ساعت 17 امروز شنبه، 20 هزار نفر بر اثر گرسنگی جان خود را از دست دادند ولی این نظام سرمایه‌داری طرفدار حقوق بشر، برای حفظ اقتصاد انسانی خود، همچنان گندم در دریا می‌ریزد؟ نمی‌گویند گناه مردم غزه چیست که باید در باریکه‌ای حبس شوند و از نظر غذا و دارو در تنگنا و محاصره باشند؟ نمی‌گویند چرا در کنفرانس بین‌المللی افعانستان، کشورهای غربی بودجه‌ای برای کمک به طالبان در نظر گرفتند، مگر امریکا برای نابودی طالبان به افعانستان حمله نکرد؟! مگر بهانه این همه قتل و جنایت، مبارزه با طالبان تروریست نبود؟! نمی‌گویند…

تقریبا همه رفتارهای مدل وطنی این دوستان هم دوگانه و متضاد است. در موسسه گفت‌‌وگوی تمدن‌ها، در مورد حقوق بشر گفت‌و‌گو می‌کنند و اسلام را به خاطر حقوق زن و مجوز تعدد زوجات می‌کوبند در عین حال در همان موسسه نیز حجله برپا می‌کنند! بگذریم از دولت‌مردان متعددالزوجه(!) دولت‌های هفتم و هشتم. البته این‌ها را حرجی نیست چون کارشان تکرار حرف‌های تئورسین‌های خارجی است و از خود نظر و حیفی ندارند. جالب اینجاست که که خانم سادوک و آقای کاپلان در کتاب خود (نسخه 1997) می‌گویند 100 درصد مردان و 60 درصد زنان امریکایی وقتی ازدواج می‌کنند، روابط آزاد جنسی در بیرون از خانواده دارند بعد همین‌ها و عشاق داخلی‌شان، از قضیه تعدد زوجات برای کوبیدن اسلام استفاده می‌کنند.

راستی بد نیست به سریال‌های شاخص مثل لاست، 24 هم اشاره کنم که قهرمان‌ها در هر سری سیزن چند همسر برای خود برمی‌گزینند!!! یکی از دوستان می‌گفت ما آخرش نفهمیدیم سایر(sawyer) با کیته(Kate) یا جک(Jack)؟!!!

از کجا شروع کردیم و به کجا رسیدیم!

به قول حسن عباسی، «Politics , Policy» فن تسخیر قدرت‌اند نه سیاست. حال اگر ماکیاولیسم به آن اضافه شود از هر راهی برای گرفتن قدرت استفاده می‌کنند تا بلکه رای چند فمینیست و چند جوان ساده را هم با این شعارها و ادعاهای واهی به دست آورند و با خود همراه کنند تا در نظم نوین جهانی هضم شوند!

توضیح: این نوشته را از روی احساسات نوشتم و خیلی پراکنده است؛ کلا خواستم …

پایاپیوند 2 دیدگاه